شماره ی دوازده

اطاق شماره ی دوازده

علت اینکه میدونم چی اون تو داره میگذره اینه که اخرین مریضن و مطب ساکت ساکته

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 22:31  توسط شَلَمبات زده  | 

خب با مریضت برو کافه چرا وقت مارو میگیری

اموزش اش سبزیجات توی این مطب دو بار تکرار شده بود ولی دیگه نه دوخت سوتین

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 22:27  توسط شَلَمبات زده  | 

چون مریض پوست حساس داره که اذیتش میکنه

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 22:26  توسط شَلَمبات زده  | 

وای واقعا روی سر نسخه کشید مدلش رو

خدا

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 22:26  توسط شَلَمبات زده  | 

زنننننن چرا داری اموزش دوخت سوتین میددددددی پاشو دیگه عزیز دلمممممممممم

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 22:25  توسط شَلَمبات زده  | 

یعنی به خدا اگه به دانشجو ها یه چیز رو انقدر توضیح بدن که دکتر به مریض ها میده

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 21:58  توسط شَلَمبات زده  | 

یه تهویه هم برای اتاق دکتر نیازه بوی عرق مریض هارو میگیره

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 21:50  توسط شَلَمبات زده  | 

بعد مردم میگن مگه دکتر بی پول داریم؟ بله داریم

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 21:46  توسط شَلَمبات زده  | 

میدونی مشکل دکتر چیه؟الان طرف مادرش رو برده

مادره رو ویزیت کرده حالا به دختره گفته بیا تو رو هم ویزیت کنم حالت به نطر خوب نیست

اول از همه که نمی تونیم پول دو تا مریض رو بگیریم که به هیچ کجای دکتر نیست این موضوع

ولی دوم هم اینکه وقت میره. وقت مریض دیگه خورده میشه

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 21:45  توسط شَلَمبات زده  | 

کاش باشی

امروز اتفاقی پیش دکتریم. گویا یکی از مریض ها داد و بیداد راه انداخته بوده که چرا انقدر طول میده دیدن مریض رو و این یه نقص بزرگه واصلا میخواین نوبت ندین به مردم و ...

خلاصه خودش که رفت همونقدر طول داد و با قیافه ی خندون اومد بیرون. مریضا باهاش شوخی میکردن که کاریزمای دکتر تو رو هم گرفت؟ و میخندید...

داد و بیداد زیادی بوده اینجا از طرف اون خانم و حقیقتا وقت ها همه یکساعت تا 45 دقیقه عقب افتاده. این یعنی مدیریت بد. منشی بیش از حد ملاحظه‌ی دکتر رو میکنه و دکتر دیر مطب میاد و موقع ویزیت تا کسی بهش نگه که 5 تا مریض اون بیرون منتطرن دست نمیکشه و تا میتونه همه‌ی مشکلات مریض رو میگیره

شاید یه نقص باشه که باید با رفع خجالت منشی و وقت شناسی دکتر حل بشه.

فردا امتحانی دارم که میفتم چون هم میان ترمش رو ندادم و از 14 نمره حساب میشه و هم خودم نخوندم. معدلم رو احتمالا خیلی پایین تر از اینچه که الان هست میاره. ترم اول دست گرمی بود.

می‌خوام برم سفر ولی قبلش یه سری اطلاعات معماری نیاز دارم و باید مطالعه کنم

بهش گفتم خوبه که اینجایی ولی فقط یه رویایی. لبخند زد و با خنده گفت رویا؟.

از خواب بیدار شدم کاش رویا نباشی.

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ساعت 21:39  توسط شَلَمبات زده  | 

فردا که بلند شدی

فردا که بیدار شدی، یادت باشد از پنجره اسمان را نگاه کنی، یادت باشد در چای به وقت دم کشیدنش گل محمدی بریزی، یادت باشد لیوان را با دو دستت بگیری تا گرم بشوی، یادت باشد دست هایت را در نور نگاه کنی و اندک باقی مانده‌ی نور اش را که از بین انگشتانت میتابد بر صورتت قدر بدانی، یادت باشد لبخند بزنی گاهی و ابرو ها را از گره های غم باز کنی، فردا که بیدار شدی یادت باشد دست های مادرت را گرم بگیری، جای پایت را به هنگام قدم زدم محکم بگذاری، ادم ها را نگاه کنی و به زندگی هایشان فکر کنی، یادت باشد پرنده ای را نترسانی، یا سد راهِ گربه ای نشوی، یادت باشد اگر بارانی شدی، حق باریدن بدهی، و یادت باشد رنگین کمانِ بعد باران را

فردا که بیدار شدی، یادت باشد زندگی چقدر ساده است، و لحظه ها مثل گل های نرگس خشک می‌شوند بی بو در جایی ، یادت باشد قبل از رفتنِ گل های نرگس، خوب بو بکشی، دم بگیری

فردا که بیدار شدی یادت باشد زندگی کوتاه است، لحظه ها زود میروند، چای زود کهنه می‌شود، دست های مادر روزی سرد خواهند شد، یادت باشد خودت را لب چهاره‌ای گم نکنی، یا در خیابانی جا نگذاری

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۲ساعت 0:25  توسط شَلَمبات زده  | 

یه اضطرابی دارم. که نمی‌دونم چرا

+می‌خوام برنامه‌ی سفر بچینم

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 19:44  توسط شَلَمبات زده  | 

بیااااا بیرووووووووون

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 21:9  توسط شَلَمبات زده  | 

اقاهه خوابید،

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 20:11  توسط شَلَمبات زده  | 

بنده واقعا گشنمه

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 20:1  توسط شَلَمبات زده  | 

گشنمه

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:58  توسط شَلَمبات زده  | 

این اقاهه که گفتم داشت اشپزخونه رو میدید و دیگه به دیوارا دست می‌کشید؟ الان داره وسط سالن نرمش میکنه

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:44  توسط شَلَمبات زده  | 

میگن داره عمل قلب باز انجام میده ۴۵ دقیقه طول میشکه؟

تا حدودی.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:44  توسط شَلَمبات زده  | 

سپاسگزارم از خانم قندی که الان رفت

این همه منتطر موند چیزی نگفت

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:40  توسط شَلَمبات زده  | 

یه ربع گذشته

اقاهه پا شده انگاری که کاغز( دال زال ندارم) دیواری ها اثر هنری گالری باشن یه دور دیدشون و مطب رو طی کرد

بعد رفت دم در اشگزخونه و یکم اشپز خونه رو نگاه کرد الان داره(الان پاشدم به یه اقا کمک کردم مبل رو جا به جا کنه)
الان داره به کاغد دیوار یکوی؟.ز/.ز. ژ

اههه نمیتونم تایپ کنممممم

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:30  توسط شَلَمبات زده  | 

پسر ولی من واقعا منشی بدیم

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 19:22  توسط شَلَمبات زده  | 

منشی چجوری میسازه

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 18:42  توسط شَلَمبات زده  | 

مشکل از دکتره

توی سیستم زمان ویزیتش رو 20 دقیقه تعریف کرده در حالی که حداقلش 30 دقیقه ست

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 18:42  توسط شَلَمبات زده  | 

نوشته ها رو میخونم ولی وسط خوندن به خودم میام و میفهمم مغزم جای دیگه ای بوده

مثلا اینکه مریضا کله م رو نکنن

بکنن زن بکنن

چی میشه

مگه کله و مغزی داری اصلا

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 18:40  توسط شَلَمبات زده  | 

باز دوباره اومدم مطب دکتر. منشی امروز نیومده و من به جاش اومدم. این تموم بشه برم یه چیزی بخورم بخوابم

مادرم گیر داده چرا سرکار نمیری؟ اجازه بده انتخاب واحد بکنم زن

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۲ساعت 18:37  توسط شَلَمبات زده  | 

سلام استاد به تو چند داده؟

+اخه مگه مدرسه ای که هنوز برات سواله دیگران چند شدن ایکبیری؟ کی می‌خواین از این بچه بازیا بکشین بیرون؟هر چی پاچه خوار تر و نمره بالاتر، اعصاب خورد کن تر و پرحاشیه تر. بشین سر جات به من چکار داری اخه

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ساعت 22:55  توسط شَلَمبات زده  | 

و مثل پدرم

+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 17:43  توسط شَلَمبات زده  | 

من یه پسرخاله دارم که بیشتر اوقات بستری توی بخش روانی بیمارستانه، همه من رو باهاش مقایسه میکنن و مامانم میترسه خل بشم و گیر میدن

+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 17:42  توسط شَلَمبات زده  | 

گاوم زاییده

بد هم زاییده

زیاد هم زاییده

+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 1:36  توسط شَلَمبات زده  | 

همیشه فکر می‌کردم پسرا توی درس از دخترا عقب ترن

الان میبینم که خیر، اتفاقا درسخون هم هستن.

یکم فشار خوردم حقیقتا

+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 0:33  توسط شَلَمبات زده  | 

Oʟᴅᴇʀ Pᴏsᴛs