پایان
اخرین قسمت شهر قصه رو گوش کردم ، قسمت اخرش حرف زیاد داشت دوست داشتم چند تیکه شو اینجا بذارم تا هم برام بمونه و هم شاید ۲ نفر یا یک نفری گوش کردن
اما واقعا به اینجاش که رسیدم انگار خالی شدم
برچسبها: شهر_قصه
اطاق شماره ی دوازده
اخرین قسمت شهر قصه رو گوش کردم ، قسمت اخرش حرف زیاد داشت دوست داشتم چند تیکه شو اینجا بذارم تا هم برام بمونه و هم شاید ۲ نفر یا یک نفری گوش کردن
اما واقعا به اینجاش که رسیدم انگار خالی شدم
حرفای خره توی قسمت دوم شهر قصه بدجوررر سوس ماستی بود =)
[حالا از ما که گذشت ؛ بعد از این اگه شبی نصفه شبی به کَسونی مثل ما قلندر و مست و خراب بر خوردی اون چشما رو هم بذار یا لائقلا دیگه این ریختی بهش نگاه نکن . اخه من قربونت برم اگه هر نگاه بخدا اینجوری اتیش بزنه تا الان باید تموم دنیا سوخته باشه... ]
گوش کردم شهر قصه رو قسمت اولش ۲۰ دقیقه بیشتر نبود و واقعا تلخ بود ، اینکه از ۵۰ سال پیش هیچی تو مملکت تغییر نکرده و فقط روز به روز بدتر شده عجیبه
پ.ن : عاشق خاله سوسکه شدم که با مینی ژوپ (دامن کوتاه ) توی سطح شهر دلبری میکنه :)))
پ.ن ۲ : اخوند شهر که روباهه موقع درس دادن قران وقتی خاله سوسکه جواب سوالش رو میده حالی به هولی میشه و بقیه حروف تنوین دار رو با صدای شل و ریتم و بشکن می خونه ، کاملا منطقیه که چرا بعد از انقلاب ممنوعش کردن =)))