شماره ی دوازده

اطاق شماره ی دوازده

پایان گیرد

پری لب جویی نشسته، پاهابش مثل دو مروارید در اب پنهان شده ، بر تن اش پارچه ای از زر که زیر نور اندک ماه میدرخشد در شب، لب های اش به مانند دو گلبرگِ در معرض باد ارام تکان می‌خورد و شعر را کودکانه زمزنه میکنند

پایان گیرد شب سیاه

پایان گیرد غم و آنگاه

پیش خواهم امد روزی

به سپیدیه

به سپیدیه

پری قافیه را گم میکند و باز خیره می‌شود به انتهای شب، دو چشم سیاهش میدرخشد و تلالو موج های کم رمق اب برای‌شان ایینه می‌شود.

صبح افسانه ای‌ست که پری به وقت سوز سرما زمزمه‌اش میکند. پری تنهاست و تنهایی عمق شب را می‌شناسد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 20:18  توسط شَلَمبات زده  |